پست هفتم

Doctor B Doctor B Doctor B · 1403/4/26 16:33 · خواندن 1 دقیقه

خب پست قبلی خیلی دیگه منبری بود. گفتم یه ذره شرح احوال بدم. 

پس فردا امتحان آسکی زنان دارم. اهان راستی نگفتم اینجا دانشجو پزشکی ام. وای خاک عالم صورتم سرخ و سفید شد داشتم زور میزدم قایمش کنم تنها دستاورد زندگیمو:))

نمیدونم فاز فعلا چیه چون پزشکی میخونم قراره هیت بگیرم یا چی ولی خب دیگه همینیم دوستان. به قول مولانا " اَرّه که چون فرو کنی؛ چه در کشی چه تو کنی" دیگه بهرحال این اره داخل ماست و پذیرا باشید دیگه. توروخدا نگام کنین. بخاطر دانشجو پزشکی بودنم و خز بودن این قضیه، نگاهاتون که قراره عقده تو چشم بودن منو ارضا کنه، از من نگیرین. شرمنده وحشی ام گفته بودم کلا چند وقتیه خشم دارم حالا میپاچه از در و دیوار بیرون. کسی ناراحت شد ببخشید دلی نشکنه خدای نکرده تو این وبلاگ. حرمت داره.

اره میگفتم پس فردا آسکی زنان دارم در اوج اعتماد بنفس کل دو ماهش رو هم پنج روزم نرفتم راند. حالا تئوریشو ک هیچی نخوندم این عملیشم نخوندم. اینم از این اداها دبیرستانی نیس ک وای نخوندم بعد پنج دور خونده باشه ها؛ نه جدی نخوندم هیچی. چیکار میکردم؟ یللی و تللی. شغل ثابت جوان ایرانی. (کنایه به وضع اجتماعی برای شاخ کردن وبلاگ) حالا تو این اوضاع، من جوگیر رفیقم زنگ زده جام برو اتاق عمل ارتوپدی و فردا صبحم قراره برم جا اون حاضری بزنم. ادم عاقل میگه نه نمیرم بشینم درس بخونم. نه که قابلیت نه گفتن نداشته باشما ولی با خودم گفتم برم یه ذره تو موج درس خوندن قرار بگیرم. استدلالم واسه خودم منطقی به نظر میاد تا ببینیم چی میشه اصن. 

یه جلسه دو سه ساعته هم عصرش دارم و کلا خدا بخیر کنه این وضعیتو. جمعش کنیم ایشالا با نمره خوب راضی ایم.

به رسم ادب

به امیدخدا