وبلاگ شخصی که عنوان ندارد

روزمرگی که خزه، تراوشات ذهنی یک انسان

پست نهم

Doctor B Doctor B Doctor B · 1403/4/29 18:35 ·

تلاش سوم برای ایجاد این پست. دفعات قبل بنا بر سوتی، گاف ، ایرادات اینترنتی و سایر متعلقات به بهره برداری نرسید. دلم برای تایپ با لپتاپمان تنگ شده است و گوشی این نیاز به تایپ را ارضا نمیسازد. لپتاپ چه شده؟ هیچ. شارژرش را همان روز که وبلاگ سازی میکردیم جا گذاشتیم در محل. حالا ما ۴۰۰ کیلومتر این طرف هستیم و تا پست برساندش به دست ما جانمان به لب میرسد.

امروز بعد از یکی دو روز که قسمت آمار وبلاگ را دیدم فهمیدم چه خطایی کردم و باید حواسی جمع کنم که نگو و نپرس. وسیله ای که برای فرار از قضاوت بود؛ خود دستمایه اضطرابمان دارد میشود که نکند کم شود بازدیدمان جلوی بقیه. خلاصه که شناخت مشکل، خود نیمی از راه حل است. با علم به مهم نبودن امار وبلاگ برای خویش از این به بعد وقت گذاری برای این کودک میکنیم به حق علی .

دوتا موضوع منبری داشتم که امروز یکی رو میگم. بعدی اگه عمری باشه و حافظه ای، روز های بعد در خدمتتونیم. قضیه تخم مرغ و سبد و این داستانا.

"هر سنی هستی، اندازه همون سن رفتار کن." همین. البته ما که کی باشیم امری جمله بگیم. جمله رو به حالت قضاوتی در میاریم." هر کسی در سن خودش رفتار های سن خودش رو انجام نده در سن های دیگر اون رفتار رو انجام میده" حالا این یعنی چی؟ آفرین. بذار با مثال توضیح بدم برات جوونک. شما فرض کن تب قمار و شرط بندی تو رده سنی ۱۹-۲۰ میاد سراغ یه جماعتی. یکی از همون اول فاز برمیداره که نه اقا قمار چیه مال شما بچه هاس. خلاصه رفتار و کردار آدم ۵۰-۶۰ ساله برمیداره. در حالیکه بهترین حرف و پیشنهاد، حرفیه که از رو تجربه باشه. خب این بچه که نداره این تجربه رو. میخام بی ادب نشم ولی به قول امروزیا صرفا داره قرقره میکنه. خلاصه کوپن ۵۳ سالگیشو، تو ۱۹ سالگیش میسوزونه و خب این که رفتار ۱۹ ساله باید نشون بده مونده رو دلش. کی نشون میده؟ آفرین ۵۳ سالگی. حالا انقد دقیق نه ولی خب فحوای کلامو بگیر. ردیف آخر میگیرین چی میگم؟ بچه بچگی نکنه، بزرگ هم بشه بزرگی نمیکنه. حالا همینو بذارین مبنای جاج و قضاوت دیگران. ایول :) حالا اینکه چرا تو اون سن رفتار بزرگانه نشون میده، علت اصلیش از نظر خود من ترس از خطا تو فرهنگ ماست. یعنی شما فکر کن ما یکی از شاخ ترین آثار ادبیمون پند و اندرز خالیه. یعنی اقا بیا داستان بخون اشتباهاتی که اینا کردن رو تو نکن. من نمیگم اشتباهه درس گرفتن از خطای دیگران و هر دفعه بزنیم قدش واسه خرابکاری. نه ولی یه ذره اشتباه و ضریب خطا رو بذار واسه خودت انسان مدرن. سیستم از تو بی خطایی و پرفکتشنیسم میخاد ولی تو با سیستم همراه نشو. چی بگم دیگه والا. خلاصه و خلاصه تهشو بگم نچسب بازی نذارین تو سن کم که عاقلین. خطا مال انسانه. خطا سازنده چارچوب واسه انسانه. خطا خصلت انسانه. زندگی قشنگ هست ولی سخته. با خطا نکردن قشنگ تر معلوم نیست بشه ولی قطعا سخت تر میشه. خیلی دیگه حرف زدم.

به رسم ادب

به امید خدا 

 

پست هشتم

Doctor B Doctor B Doctor B · 1403/4/28 00:33 ·

اینجا هم حالت ماذوخیستی گرفته ها. یعنی این موقع شب اونم وقتی امتحان فرداتو رسما با کمتر ۵۰ درصد امادگی داری میبندی. زیادی اعتماد بنفس دارم. ضربه هم زیاد خوردما نمیفهمم چرا آدم نمیشم. جدی هیچ وقت به این موضوع که بیشتر بخونی، نمرت بهتر میشه اعتقاد قلبی پیدا نکردم. اعتقادم که چیزه باور پیدا نکردم :)

توفیق اتاق عمل که نداشتیم درسم که خیره. یه ذره چسبیدم به علاقه مندی هام و دارم سعی میکنم خودمو به پزشکی علاقه مند کنم. اوایل فکر میکردم مشکلم با پزشکی خوندنه. کم کم دارم شک میکنم نکنه با پزشک شدن هم مشکل دارم. البته پزشک بودن واسه هر سلیقه ای یه رشته ای داره. اینکه فکر کنی پزشک میشی قراره از فردا طبیب حاذق شهر بشی دیگه کنسله خیلی وقته تو این زمونه که دل نگرونه. اخه زنان چه کوفتیه. سر خودمو از کار خلوت کردم چرا که سنی ندارم و اکنون وقت حرص خوردن برا اینطور مسائل نیست. شاید فکر کنین میگه کار پولی هم داخلش بود. اگه بود که اینجوری قاطی نمیکردم بیام اینجا بنویسم:) البته توهین نباشه ها صرفا من دیوانگی میبینم نوشتنای خودمو اینجا. شاید چند وقت دیگه دیوانگی دونستن خودمو دیوانگی بدونم. ماه دیگه عفونی و ذره ای پزشکی واقعی میبینم بلاخره. ببینیم جدی دلمون میخاد یا نه. 

بریم بخوابیم که آدمیزاد از وقتی یاد گرفت شبا بیدار بمونه و این برق کوفتی رو در راستای روشن کردن در تاریکی استفاده کرد، بدبختیاش شروع شد. یه حکمتی بود که تاریکش کردن که تو بخوابی. نبردت با طبیعت چیه دیگه دوپای حکیم.

به رسم ادب

به امید خدا

 

 

 

 

پست هفتم

Doctor B Doctor B Doctor B · 1403/4/26 16:33 ·

خب پست قبلی خیلی دیگه منبری بود. گفتم یه ذره شرح احوال بدم. 

پس فردا امتحان آسکی زنان دارم. اهان راستی نگفتم اینجا دانشجو پزشکی ام. وای خاک عالم صورتم سرخ و سفید شد داشتم زور میزدم قایمش کنم تنها دستاورد زندگیمو:))

نمیدونم فاز فعلا چیه چون پزشکی میخونم قراره هیت بگیرم یا چی ولی خب دیگه همینیم دوستان. به قول مولانا " اَرّه که چون فرو کنی؛ چه در کشی چه تو کنی" دیگه بهرحال این اره داخل ماست و پذیرا باشید دیگه. توروخدا نگام کنین. بخاطر دانشجو پزشکی بودنم و خز بودن این قضیه، نگاهاتون که قراره عقده تو چشم بودن منو ارضا کنه، از من نگیرین. شرمنده وحشی ام گفته بودم کلا چند وقتیه خشم دارم حالا میپاچه از در و دیوار بیرون. کسی ناراحت شد ببخشید دلی نشکنه خدای نکرده تو این وبلاگ. حرمت داره.

اره میگفتم پس فردا آسکی زنان دارم در اوج اعتماد بنفس کل دو ماهش رو هم پنج روزم نرفتم راند. حالا تئوریشو ک هیچی نخوندم این عملیشم نخوندم. اینم از این اداها دبیرستانی نیس ک وای نخوندم بعد پنج دور خونده باشه ها؛ نه جدی نخوندم هیچی. چیکار میکردم؟ یللی و تللی. شغل ثابت جوان ایرانی. (کنایه به وضع اجتماعی برای شاخ کردن وبلاگ) حالا تو این اوضاع، من جوگیر رفیقم زنگ زده جام برو اتاق عمل ارتوپدی و فردا صبحم قراره برم جا اون حاضری بزنم. ادم عاقل میگه نه نمیرم بشینم درس بخونم. نه که قابلیت نه گفتن نداشته باشما ولی با خودم گفتم برم یه ذره تو موج درس خوندن قرار بگیرم. استدلالم واسه خودم منطقی به نظر میاد تا ببینیم چی میشه اصن. 

یه جلسه دو سه ساعته هم عصرش دارم و کلا خدا بخیر کنه این وضعیتو. جمعش کنیم ایشالا با نمره خوب راضی ایم.

به رسم ادب

به امیدخدا 

 

 

 

 

پست ششم

Doctor B Doctor B Doctor B · 1403/4/26 16:18 ·

خب اقا بریم واسه نشر نظر محترم و شاخ اینجانب که همچون همه ۴۶ کروموزمی های روی زمین خدا، بهترین نظر در جهان است. همه نظرم ها نه یکی دوتاشون. همشون بهترینای دنیاس و کسی حق ایرادگیری، قلدربازی، شوخی، چمیدونم دلقک بازی و این دست مسائلو نداره. خودم حق دارم با بقیه این کارو بکنما ولی بقیه نه. بهرحال اشرف مخلوقاتم، ۴۶ تا کروموزوم دارم، عقل دارم که فکر کنم، زبون دارم حرف بزنم. بلاخره یا عقل یا زبون یکیشون باید اکثر مواقع تنهایی کار کنه دیگه دوتایی با هم کار کنن ضایعه خیلی. عامه پسند نیست. همش فکر کن و حرفی نزن بقیه ببینن ذوقتو کنن. بگن این اگه کاری نمیکنه و حرفی نمیزنه از بس عاقله. یا ازونور بوم بیفت بی فکر کار کن و بی فکر حرف بزن. اصن موج موج محبت و علاقس ک میگن بابا نیگا فلانی چه جرئتییی داره. رمز موفقیت همینجا کشف شد. حالا موفقیت چیه خودش یه پست جدا میخاد. 

اصن اومدم بنویسم واسه همین شبا و نظرمو بدم. نظرم چیه؟ کلیشه ای ترین جمله ممکن: هرکس عقیدش واسه خودش. ولی داره هااا. ولی و اما که میاد تو کار یعنی داستان. عقیدت مال خودت عقیدم مال خودم اماااا ضرر نزنه به کسی عقیدت. حالا کمیت اندازه گیری ضرر چیه و وظیفه قضاوتش با کی بماند اما خیلیم دیگه لوس بار نیایم که وای شما عقیدتون تو روحیه من اثر گذاشت امتحان امروزمو خراب کردم. عقیده دیگرانو بهونه باخت و شکستامون نکنیم میریم مرحله بعد دسته جمعی اصن.

آره خلاصه نشینیم همدیگه رو قانع کنیم که فلانی تو عقیدت اشتباس مگه اینکه روبه رویت خودش بخواد. تنها چیزی که همه حق دارن سرش بحث کنن اون ضرر ناشی از عقیدس. بفهمیم بحث سر ضرره خیلی کاربردی تره تا تغییر دادن عقیده طرف مقابلمون زندگیمون راحت تره. بسه به نظرم تا اینجای کار.

اینم پست ششم، لازم به ذکره پست قبلی اشتباهی حواسم نبود عنوان زده بودم ششم در حالی که پنجم بود همین الان ادیتش زدم و الان اینجام. بلاخره صداقت حرف اولو میزنه تو این وبلاگ :) (الکی شیکرخوری)

به رسم ادب

به امید خدا

 

 

پست پنجم

Doctor B Doctor B Doctor B · 1403/4/25 19:21 ·

اولین پست با گوشی موبایل، تلفن همراه یا هرچی اسمش هست. کاش اینجا هم مث توییتر نشون میداد با چی داری توییت میزنی که زمینه شوآف مهیا میشد. اما چه نیازیه وقتی رک میتونی جار بزنی ایهالناس من آیفون دارم. عقده ناتمام بودن در زمینه های دیگر رو اینجا باز کنی. اصن این که فکر کنی باید تمام باشی که وقتی نیستی مجبوری جای دیگه رو پر کنی خودش یه لول دیگسا کاری نداریم.

اقا غرض از مزاحمت من اول اومدم پست بذارم که یادم نرفته و جو نخوابیده بعد الان به خودم اومدم میبینم دارم چیزی که میخاستم بگمو پست میکنم. 

خواستم بگم دوزاریم افتاده اینجا رو میخام چیکار. ازونجایی که ویو های وبلاگو دیدم از دیروز تا حالا فهمیدم عقل به واسطه حفاظت از حریم شخصی نمیذاره اینجا هرچی هست و نیستو خالی کنم و خب شایدم عدو شود سبب خیره قضیه. شاید یه سری چیزا تا ابد بمونه گوشه ذهنت یا یه کاغذی که رد شه بره تو سطل اشغال بهتر باشه. 

منطق بر آن است که اینجا نقطه نظرات خویش را جدای آنکه بفهمند ملت که چه بر من گذشته بنویسم. حالا همچین سختی هم نگذشته ولی خببب:) بازم. حال و حوصله جاج ندارم. خودمم وسیله تولید محتوا نیستم که ملت انگار اومده باشن باغ وحش وقتی میان تو بلاگ. زل بزنن و حیران و حیران که واویلتا عجبببب. البته اینم پارادوکس عجیبیه که همچنان فکرم ملته ولی فکر میکنم این بیشتر حفاظت از حریم شخصیمه به واسه ملتی که رعایتش نمیکنن. پس خودخواهی است نقطه.

خلاصه اینجا قراره دلقک بازی ها نقطه نظرات و غیره و ذالک( اگه درست نوشته باشم) رو بنویسم و مقدمتان گلباران

به رسم ادب

به امید خدا